صفحات

۱۳۹۳ دی ۱۰, چهارشنبه

مسئله آب خوردن


مسئله پیپ، مسئله سیگار
مسئله دود می شد و گم بود
مسئله نوع ژست روشنفکر
مسئله دیدگاه مردم بود

مسئله شورت، مسئله سوتین
تکه ای از لباس هر زن بود
مسئله عشق بود و مسئله شد
مسئله مثل آب خوردن بود

مسئله موسقی بدون ساز
مسئله ساز بی نوازنده
مسئله بی خود از تمام جهات
مسئله درد داشت، شرمنده

مسئله یک دروغ لذت بخش
مسئله لذت دروغین بود
مسئله مارک و جنس شلوار و
مسئله از کمر به پایین بود

مسئله یک رفیق ناباب و
مسئله فاز خواب و بیداری
مسئله پارک توی ساقی بود
مسئله جنس خوب سیگاری

مسئله  فیلترینگ اینترنت
مسئله امتداد سانسور بود
مسئله مثل نام آزادی
در تمام زمینه ها پر بود

مسئله برف، مسئله باران
مسئله آفت کشاورزی
مسئله خیس و خشک بغض ماست
مسئله آب خوردن قرضی

مسئله از کسی نمی پرسید
راه حل مرا تو می دانی
مسئله سخت گرم بازی بود
مسئله برده بود، پنهانی

مسئله مثل توپ بسکتبال
شوت می شد میان حلقه ی ما
مسئله در تمام بازی ها
برده هر بار تیم داور را

مسئله حال خوب ما بود و
تو که باور نمی کنی که، همین*
مسئله مثل آب خوردن بود
که بدون تو از گلو پایین
نمی رود
که نمی رود
که نمی رود...



آرش بنده بهمن





*  از نو برایت می نویسم
حال همه ی ما خوب است
اما تو باور نکن!

سید علی صالحی

۱۳۹۳ دی ۶, شنبه

تقدیم به پیمان کوراوند رفیق نازنین نصرت رحمانی

هر ابر باران ندارد
هردرد درمان ندارد
پایان هرچیز مرگ است
از بس کسی جان ندارد
سخت است جایی بخوابی
که شعر جریان ندارد
******************
خانه پراز توله سگ بود
اما نگهبان ندارد
دنیای ماشینی ما
یک عمر فرمان ندارد
سخت است درگیر حسی
باشی که آسان ندارد
******************
نصرت کجا قهوه خوردی؟
این کافه پیمان ندارد
رفته از این کشور اما
از یاد؟ امکان ندارد
بگذار دنیا بفهمد
که شعر پایان ندارد...

۱۳۹۳ دی ۱, دوشنبه

تقدیم به زندگی و مرگ2(با احترام فراوان به نیما یوشیج و صادق هدایت)

قبض آب آمده در خانه
ماهی قصه داخل دیس است
خانه ام بعد از آنکه ابری شد
تازه باران گرفته و خیس است

گاز میسوخت در بخاری و بعد
دل تنگم چه بی بخار، عاشق
داغ شد از حرارت مردن
گاز می زد به خودکشی صادق

برق رفته ولی خدارا شکر
باز تکلیف بنده روشن بود
آرش بنده بهمنی بودم
که نه آرش نه بنده بهمن بود

ماهی و من چه خیس می پختیم
من و ماهی چه خیس در آبیم
آی نیما بگو به آدمها
بعد مردن چقدر میخوابیم؟

قبض های مرا بپردازو...
بازکن شیر بسته ی گازو...
خودکشی را بشور با گریه...
ماهی ام را ببین که چه نازو...
خانه ام را که تا ابد ابریست...
توی باران شعر بندازو...
غرق شو در تمامی کلمات...
با سکوتی در اوج آوازو...
بعد مردن بیا ادامه دهیم...
تو فقط فکر کن به آغازو...
آی ابر قشنگ خانه ی من...
رعد و برقی بزن به این فازو

باز شعری بخوان که حال کنیم
یا که یک داستان روایت کن
زندگی را بدزد ماهی جان
به خود مرگ هم جسارت کن
مثل نیما که خانه اش ابریست
از همه ابرها حمایت کن
قبض آب آمدست و قبض روح
یکمی جانِ من رعایت کن
صادق لحظه های دلتنگم
خودکشی مرا هدایت کن