صفحات

۱۳۹۳ اسفند ۱, جمعه

تکلیف


1-
ای مثلِ چشمِ تو روشن
تکلیفِ صدها پرنده
که می پریدند در من
با قلبِ سرخ و تپنده
درطولِ شبهای بیدار
در زندگی کشنده
در جمع مشتی مودب
با فکرهایی زننده
هی می بریدند من را
با روحِ تیغی برنده
در بین اینها و آنها
این گرگ های درنده
هی خورده می شد دل من
آخ از دلِ خون خورنده
پر می زد از من جهانی
درخونِ دلها جهنده
پاشیده از خاطراتت
یک عشقِ ویران کننده
بر جسمِ بی طاقت من
در خوابِ دنده به دنده...
*******************
2-
ای از دو چشمِ تو روشن
تکلیفِ امثال بنده
تو از کدامین تباری ؟
لیلای مجنون شونده
در بازی قلب و مغزم
دیوانگی شد برنده
من بی تو کی می رسم پس
به یک دلِ سیر، خنده؟
**************************
3-
چه دور شد خطِ پایان
رد می شد از خود، دونده!