صفحات

۱۳۹۵ تیر ۵, شنبه

سفر از مـــاه



در ماه دوباره وسط خواب پریدم

انگار دلم سوخت و سیگار کشیدم

دل خاک زمین بود

تا بود همین بود

می سوخت و می سوختم و شعله ندیدم


در نیمه ی تاریک من و ماه کسی نیست

من گم شدم اینجا که به جز آه کسی نیست

ماه است و آهم

با بخت سیاهم

می سوزم و می سازم و آگاه کسی نیست


 شاید پسری باشد اگر هست چنین است

یک عمر معلّق وسط ماه و زمین است

نه خواب و نه بیدار

درگیر و گرفتار

آواره ترین بوده و آواره ترین است


 شاید دوسه تا دختر دیوانه و جذّاب

با جاذبه ی ماه و به تاب و تب مهتاب

تا ماه دویدند

هی جیغ کشیدند

توی سر این شاعر دیوانه ی بدخواب



سهم دلم از ماه فقط آه شد و آه

ای آه ازاین راه پر از چاله پر از چاه

این راه پر از غم

بی همدل و همدم

ای آه از این ماه و از این آه و از این راه


 دریای دلم بغض شده،جزر و مدش را

دیوانگی ام وسعت بی مرز و حدش را

به گریه نبازد

آهنگ بسازد

پرواز دهد ساز جنون ابدش را

                       
تا دور شوم از خودم و ماه دوباره

تا بشنود آواز مرا گوش ستاره

تا عشق نمیرد

آرام بگیرد

توی دلمان غصه شود تکّه و پاره


نه ،توی دل ماه کسی فکر پسر نیست

از آن دو سه تا دختر دیوانه اثر نیست

از ماه و جنون آه

آه از دل خون،آه

باید بروم،زجر کشیدن که هنر نیست!



آرش بنده بهمن

شاهین شهر            تابستان             1395       

هیچ نظری موجود نیست: