صفحات

۱۳۹۵ آبان ۲۵, سه‌شنبه

جنگل

گوسفند و الاغ و بزغاله
اسب و شیر و پلنگ و گوساله
عر عر وشیهه، نعره و  ناله
میوه ی پرتقال خوشحال است؟

کبک و طاووس ومرغ عشق و عقاب
بلبل و فنچ و جغد خانه خراب
آبی آسمان وجوجه کباب
بهترین مزه واقعاً بال است!

خوک  و موش ونهنگ وپروانه
مار وکفتارو گرگِ دیوانه!
سگ و گربه،در آشپزخانه
جنگلی بی نظیر در فال است

پنگوئن،خرس،ماهی آزاد
آخرش صید  می شود صیّاد!
همه گفتند:هرچه باداباد!
((اشک مدلول خنده دال است))

میوه ی پرتقال می ترسید
میوه ی پرتقال می فهمید
میوه ی پرتقال می گندید
میوه ی عشق ،لعنتی کال است

مار و کفتار همنفس شده اند
بلبل و فنچ در قفس شده اند
کبک و طاووس خار و خس شده اند
پنگوئن  گفته رستم زال است

مرغ عشق ونهنگ و گوساله
گوسفند و الاغ و بزغاله
همه مُردند از غم و ناله
اسب دق کرد و شیر بی یال است

کشته شد  گربه بر زمین افتاد
مُرد در حبس ماهی آزاد
پرِ پروانه کنده شد در باد
 سگ نگهبانِ جار وجنجال است

خرس در خواب مُرده از  خنده
گریه می کرد فنچِ بازنده
موش  شد قهرمان،  نماینده
خوک دارای مال و اموال است

مار و گرگ و پلنگ رقصیدند
جیغ زد پرتقال، خندیدند
میوه ی پرتقال را چیدند
  بعد از آن پرتقال هم لال است

جیغ زد پرتقال  و خواب شکست
 بغض شدجنگلی که  ناب شکست 
دل شکست و پر عقاب شکست
گریه کردن ،جزای اعمال است
************
بغضِ جنگل جنون پر رنجیست
نقشه ی تکّه پاره ی گنجیست
جیغِ یک  پرتقالِ  نارنجیست
 رنگ پاییز بغض  هرسال است

بغضِ جنگل چه ناجوانمرد است
بغضِ جنگل شروع سردرد است
وقتِ سردرد، سبزهم  زرد است
زردهم تا همیشه پامال است

جغدِ خانه خرابِ مستاجر
لانه کردست در دلِ شاعر
حال او خوب بود در ظاهر
 جنگلِ شعر ناخوش احوال است

آرش بنده بهمن

شاهین شهر

۲ نظر:

Unknown گفت...

بغضِ جنگل، جنون پر رنجیست...

رضا پیرحیاتی رفیق گفت...

زرد هم همیشه پامال است

ما
ما
مابرگهای زردیم افتاده برسرهم
درقتلگاه پائیز نتوان شمرد ما را