صفحات

۱۳۹۴ آذر ۲۳, دوشنبه

حلوای غوره ( تقدیم به محسن رستمی و خنده هایش)



کــل غمــهای جــهـان تـوی دلت جا می شـــود
خنده ات مـی گیرد از غمها دلــــت وا می شود

خنده ات می گیرد از دنــیـا که جای خنده نیســت

خـنده دارنـد ایـن تـنـاقـض هـا که دنیا می شود


عشق ایـنـجـا چـهـره ی آبـیـش کـه پـیـدا نـبــود*

هفت رنگ چهره اش با پــــول پــیــدا می شود


**************************************
زیــر پــای مــا تــردمــیــل اسـت کـل زنـدگــی
می دویـــم و آخرش مقصد هــمـانـجـا می شود

مـی دویـم و سـرعـتـش هـر لـحظه تند و تند تر
چـشم بـر هـم می زنـیـم امـروز، فـردا می شود

**************************************
زیر پـای مـا که حتی این زمین هم سفت نیست
راه رویـش می رویـم انــگــار دریــــا می شود

غرقمان کردند محسن! روی خشکی، توی غــم
هی جـسـدهـامـان در آن پـایـیـن و بالا می شود

**************************************
صـبـــر می کـردیـــم امّـــا...، در تـــمـــام زنـــدگـی
صــــبر می کـردیـم، تا کی؟ تا کجا؟ تا می شود

صبح و ظهر وشب تمام زندگی هی صبر وصبر؟
لعنتی با صبر پس کی غـوره حـلـوا می شود؟

طعم این حلوا چه طعمی بوده غیر از خون ما؟
جـز سـر قـبـر مـن و تـو کــی مـهـیّـا می شود؟

**************************************
غرق غم بودی و می خندی پسر؟ کارت درست!
راسـتـی بـا خــــنـــده ی تـــو غم مـداوا می شود





آرش بنده بهمن

*آی عشق آی عشق. چهره ی آبیت پیدا نیست(احمد شاملو)

هیچ نظری موجود نیست: